خراســـــان شناخت
ایرانی‌ام و ایرانی می‌مانم 
نويسنده

   ساعت:11:30ظهر

   پس از هماهنگی‌های تلفنی لازم بین سرکار خانم رضوی(از دانشجویان فعّال کارشناسی ارشد) و معاونت محترم سازمان میراث فرهنگی این شهرستان، جناب آقای جمالی، ایشان را زیارت کردیم و از جایی‌که هنگام نمازظهر بود همراه با این مسؤول محترم به سمت مسجد جامع گناباد در کوی شرقی(قصبه) به راه افتادیم؛ پس از توضیحات مبسوط و مفیدی که از ایشان در رابطه با تاریخ و کتیبه‌های مسجد گرفتیم؛ بساط(چیلیک و چیلیک...!!!) عکاسی به راه افتاد... تصاویری از بنا، محراب و ایوان‌های مسجد و عکس‌های یادگاری دسته جمعی و ....

   ساخت این بنا، به روزگار خوارزمشاهیان بازمی‌گردد، مسجدی که در نگاه ابتدایی بسیار ساده می نماید اما با دقت بیشتر در آن متوجه شکوه تزیینات آجری و کتیبه‌های آن می‌شویم که شامل اسلیمی و حاشیه‌های قرآنی به خط بنایی است و عبارت« تسع و ستمائه609ه.ق» در آن به چشم می‌خورد. هم‌چنین مسجد دارای سه شبستان ستون‌دار است.

http://khorasanrecognition.loxblog.com/

    این مسجد دارای دو ایوان است با سردر تزیین شده، صحنی وسیع، بین دو ایوان وجود دارد و دیوارهای دورتادور صحن نیز خالی از این تزیینات آجری نیست...

   هم‌چنین در داخل ایوان اصلی(سمت چپ)، محرابی بسیار زیبا موجود است که تزیینات بسیار چشم گیری از نقوش هندسی و گیاهی دارد....

   ظاهراً این مسجد بر روی مسجد کهن تری بنا شده و الحاقاتی دارد که به روزگار ایلخانی بازمی‌گردد... یکی از اهالی آن‌جا می‌گفت تمام روزهای هفته در مسجد، نماز جماعت برگزار می‌شود به‌جز جمعه که مردم، نماز جمعه را در صحن مسجد جامع جدید برپا می‌کنند...

   بنا به گفته جناب آقای جمالی، زلزله‌ سال 1347 در کاخک، باعث ترک خوردن و فرو ریختن دیوار ایوان و کتیبه آن شده که سال‌ها پس از آن، به طور جدّی، بازسازی گشته است. امروزه رَدّ ترکی که در اثر زلزله به وجود آمده، حدفاصل بازسازی جدید، کاملا مشهود است...

   باری، پس از لحظاتی چند که در محوطه تاریخی مسجد جامع گناباد به سر بردیم و نماز را به جا آوردیم به سمت مدرسه نجومیه در مجاورت آن مکان، گام برداشتیـــم...

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1- کاخک در 22 کیلومتری گناباد

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

بی‌شک؛ سفری خواهم داشت که به اندازه عمر خستگی از تن کوفته من باز کند.... پیش از آن امّا؛ باید گله‌های نهانی از مردمم باز کنم... گمان رفتن دارم... نه به دیاری دگر بل به بام ملکوت تا که شاید پس از آن دل بشری از قِبَلم، تار نگردد... آری، نیـــک می‌دانم؛ سفـــــــــری خواهم داشت... و من آماده راه...
امکانات وب

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 139
بازدید ماه : 309
بازدید کل : 3648
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 281
تعداد آنلاین : 1

کد متحرک کردن عنوان وب

ابزار متحرك


صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 8 صفحه بعد